بازدید امروز : 0
بازدید دیروز : 1
تشرف حضور
چرا افرادى توانسته اند به حضور امام زمان (ع ) برسند؟ هـمـان طـورى کـه مـى دانـیـد افرادى در زمان غیبت کبرى به محضر مبارک حضرت ولى عصر ارواحنافداه رسیده اند وازاین عنایت و موهبت الهى بهره مندشده اند.
ایـن مـطلب بحدى زیاد اتفاق افتاده است که نیاز به توضیح ندارد.
تنهاموضوعى که جاى بحث و بـررسـى دارد ایـن اسـت که : این افراد چگونه توانسته اند به این فیض عظیم نائل شوند؟ آیابخاطر تـقـوى و ورع و داشـتـن اعمال صالح بوده است ؟ یا چون درجات عالى علمى و معنوى داشته اند, مـوفق به زیارت حضرتش شده اند؟ شاید اینها هم نبوده , بلکه مداومت برتشرف شبهاى چهارشنبه بـه مـسـجـد سهله و کوفه و جمکران و امثال اینها,موجب سرافرازى به این افتخار عظیم گشته اسـت ؟ و یـا آن کـه تـنـهـا و تنهالطف و عنایت حضرت موجب شده است که به محضر مبارکشان مشرف شوند؟ با توجه به حدیث بسیارمشهور و معروفى که از ناحیه مقدسه حضرت بقیة اللّه ارواحنافداه بر دست نایب چهارم خود حضرت شیخ على بن محمد سمرى (ره ) صادر گشته است , یعنى : الافمن ادعى الـمـشـاهـدة قـبـل خروج السفیانى والصیحة فهو کاذب مفتر.. ((1)).
(هرکس ادعاى مشاهده آن حضرت رامثل کیفیت مشاهده نواب اربعه بنماید, دروغگو و تهمت زننده است )معلوم مى شود که مـسـالـه بابیت و ارتباط اختیارى با آن حضرت ,تکذیب شده است , پس به هیچ وجه و از هیچ راه و هـیـچ کس نمى تواندبطور قطعى ادعا کند که مثلا فلان کار نتیجه اش زیارت و مشاهده حضرت بـقیة اللّه ارواحنافداه است , چون در این صورت هرکس که آن کار راانجام دهد, حضرتش را زیارت خواهد نمود واین خود یک نوع بابیت است .
از طرفى با دقت در قضایا و تشرفات مختلفى که از کتابهاى معتبر و افرادموثق نقل مى شود و به ما رسـیـده اسـت , ایـن نکته روشن مى شود که صاحبان آنها گاه علماى بزرگ و معروف , گاه افراد صـالـح و مـتـقـى , گاهى افراد معمولى , بعضا افرادى از اهل سنت و حتى بعضى از کفار بوده اند, بـه همین جهت و از اختلاف حالات و روحیات این افراد معلوم مى شود که تشرف به محضر مبارک آن حـضرت اختصاص به هیچ قشر و گروهى نداشته و ندارد.
ضمن این که معلوم مى شود تشرف بـه مـحضر ایشان معمولا هیچ فضیلتى را براى انسان ثابت نمى کند, یعنى نمى توان گفت که هر کس آن حضرت را ملاقات کرده است , انسان صالح , باورع وکاملى است , اگر چه خود این موضوع از افـتـخـارات او خـواهـد بـود, زیراهمین که فردى چشمش به جمال نورانى مولاى انس و جان حضرت بقیة اللّه ارواحنافداه بیفتد, افتخارى عظیم نصیبش شده است .
البته از این مطلب هم نباید چشم پوشى کرد که قسمت عمده این افراد کسانى هستندکه شوق زیارت مولایشان آنها را به فکر مـداومـت بـر عـملى انداخته وبالاخره در پایان آن عمل یا در اثناء و گاهى در ابتداى کار بحضور پربرکت امام زمان روحى فداه مشرف شده اند.
و البته عده اى هم بخاطرمشکلاتى که داشته اند به آن سرور متوسل شده و حضرت به طرق مختلف از آنها دستگیرى فرموده اند.
بـنـابـرایـن در نـهایت , از اکثر قضایا مى توان حداقل به این مطلب معتقد شدکه : به فکر دیدار آن حـضـرت بـودن و یـا مـتوسل شدن به ایشان و امثال اینهادر بسیارى از اوقات موجب شرفیابى به حضورشان مى شود.
بـا هـمه اینها همانطورى که قبلا گفته ایم ممکن است در بعضى از این مواردنتیجه قطعى وجود نداشته باشد.
و جان سخن آن که این افتخار فقط طبق انتخاب و نظر خود حضرت است و به تعبیر بعضى از بزرگان اهل معنى :((تا یار که را خواهد و میلش به که باشد)).
و مسلم آن حضرت حکیم هـسـتند وهیچ کارى را بدون حکمت انجام نمى دهند, اما آن حکمت براى ما معلوم نیست , لذا مى بینیم افراد مختلف با روحیات گوناگون ایشان راملاقات کرده اند و حتى کیفیت ملاقات آنها هم بـه یـک شـکـل نـیـسـت , یـعـنـى عـده اى در وقـت تـشـرف آن حضرت را شناخته و بعضى هم نـشـنـاخته اند,ولى اینهابعدا از روى قراینى متوجه موضوع شده اند.
حتى افرادى که حضرت را در هـنـگام تشرف شناخته اند, گاهى در آنها تصرف شده , به طورى که غیر از سکوت و بى حرکتى و بـى حـسـى کار دیگرى نمى توانسته اند انجام دهند, ولى بعضى هم خیلى راحت با حضرت صحبت کـرده و حـاجـت خـواسته اند.
حال همین افراد هم گاهى اشخاصى در اوج پاکى و اخلاص و بعضا افرادى معمولى و در نهایت سادگى و کم سوادى بوده اند.
بنابراین همانطورى که گفتیم معلوم مى شود مصلحت را خود آن مولاى عزیز تشخیص مى دهند و طـبـق هـمـان عمل مى کنند, به طورى که دربعضى از موارد, صلاح در تشرف به هیچ شکلش نیست وفقط با مکاشفه یا رؤیا و حتى اتفاق افتاده که بدون اینها جواب داده شده است .
امـا در تمامى این قضایا به صاحبانشان عرض مى کنیم : هنیئا لکم وگوارایتان باد این آب حیات و خداى تعالى از این جرعه هاى حیات بخش به ما هم مرحمت فرماید.
فایده نقل و بازگو کردن این گونه قضایا چیست ؟ از هـمـان اوائل غـیـبـت کـبـرى تا بحال , یکى از کارهایى که علماء و بزرگان تشیع به آن اهمیت داده انـد, ایـن بوده است که قضایا و حکایات افرادى که آن حضرت را زیارت نموده و یا در خواب و مکاشفه دیده اند و توسلى داشته و اثرات توسلشان را احساس کرده اند, در کتابهایشان نقل نمایند.
در این زمینه کتابهاى بسیارى را مى توان نام برد و از جمله کتابهایى که در دوره هاى اخیر نوشته شـده اسـت بـخشى از کتاب ارزشمندبحارالانوارعلامه مجلسى , تبصرة الولى علامه بحرانى , جنة الـمـاوى , دارالـسـلام ونـجـم الـثاقب که هر سه از محدث نورى هستند, مى باشد, و غیر اینها که اگربخواهیم نام تمامى کتابها را ذکر کنیم از حوصله این مقدمه خارج است .
حـال روى چه دلیلى این کار را مى کرده اند؟ طبعا آثار و خواص اعتقادى , علمى و اخلاقى زیادى در نـقـل آنها هست که اینطور به آن اهمیت داده شده است , یعنى در خصوص اعتقاد به امام عصر ارواحـنـا فـداه نـقـل ایـن قـضـایـا مـوجـب تـقویت عقیده و ایمان شیعیان و حتى غیر شیعیان و غـیـرمـسـلـمانان مى شود.
از طرفى پشتوانه بسیار محکمى براى مردم خواهد بود که در شدائد و فـشـارهـاى زندگى به آن منبع قدرت الهى وحلال مشکلات و امام مهربان امت , متوسل شوند و لااقـل در زیر بار این فشارها, ایمان خود را از دست ندهند و بتوانند با آرامش و سلامت ازمشکلات خارج شوند.
ضمن این که نقل قضایاى تاریخى که واقعیت هم داشته باشند, روح انسان را مى سازد, هـمـان طورى که مولى امیرالمؤمنین حضرت على بن ابیطالب (ع ), امام حسن (ع ) را به خواندن تـاریـخ تـوصـیه مى فرمایند.
و بالاتر از آن خداى تعالى در قرآن کریم مى فرماید: فاقصص القصص لـعـلـهـم یـتـفـکرون ((2)).
(حکایت گذشتگان را براى مردم نقل کن تا به فکرترقى و رشد خود بیفتند.
) ایـن مطلب یعنى تذکر و بهره بردن از تاریخ , یک امر وجدانى است که هرکس در آن شک و تردید داشته باشد, کافى است فقط یک هفته به خواندن آن مداومت کرده و اثراتش را مشاهده کند.
بـه هـمین خاطر تصمیم گرفتم , اولا قدمى در راه آن حضرت روحى فداه برداشته و مولایم را از ایـن طـریق بیشتر معرفى کرده باشم , اگر چه دیگران هم این قبیل خدمات را انجام داده اند, ولى در تکرار تذکر هم برکاتى هست که قابل تردید نیست .
ثـانـیـا نـقـل این قضایا بتواند تاثیر عملى و اخلاقى بر افراد داشته باشد, زیراآنقدر قضیه و حکایت مـسـلـم , یـقینى و وجدانى از اثرات نقل قضایاى تشرف و توسل به محضر آن سرور وامام عالمیان شنیده شده است که خود اینها مى تواند کتابى را تشکیل دهد.
به همین دلیل و به خاطر آن که این اثـرات مـعـنـوى و اخـلاقى عمومى تر شوند از این راه وارد شدم وامیدوارم عنایات آن حضرت که همیشه شامل احوالمان هست , در این مورد نیز ما را در بر بگیرد.
براى تحقق این امر تصمیم گرفتم که قضایاى کتاب نفیس و گهربارالعبقرى الحسان فى احوال مـولـیـنـا صـاحب الزمان (ع ) را که از تالیفات مرحوم حاج شیخ على اکبر نهاوندى (ره ) مى باشد, بازنویسى کنم , زیرا این کتاب حاوى حکایات بسیار زیادى در خصوص تشرفات , مکاشفات , رؤیاهاو تـوسـلات بـه محضر این امام مهربان مى باشد و بحدى مورد اعتمادعلماء, بزرگان و دانشمندان است که از کتب مرجع در این زمینه ها قرارگرفته , و غالبا در نقل قضایا به آن استناد مى شود, لذا اهـمیت قابل توجهى دارد.
و این اهمیت هم مقدارى مربوط به شخصیت بارز این عالم فرزانه است که خوبست در این جا بطور مختصر شرح حالى از ایشان را نقل نماییم .
شرح حال مؤلف حضرت آیة اللّه حاج شیخ محمد رازى مد ظله العالى در کتاب گنجینه دانشمندان ((3))
درشرح حـالات مرحوم حاج شیخ على اکبر نهاوندى (ره ) مطالبى را بیان فرموده اند که ما با قدرى تصرف آنها را نقل مى نماییم : حجة الاسلام و المسلمین شیخ الفقهاء والمحدثین آیة اللّه مرحوم حاج شیخ على اکبر نهاوندى در سال 1280 هجرى قمرى متولد شد.
ایشان از شاگردان مولى لطف اللّه مازندرانى , میرزا حبیب اللّه رشتى ,شریعت اصفهانى , مرحوم مامقانى و حاجى نورى صاحب مستدرک الوسائل مى باشند.
این عالم بزرگوار به کثرت قدس و تقوى معروف و به زهد و ورع موصوف و از نوادر عصر بودند به طورى که بسیارى از علماء و مبلغین کنونى از آن جناب اجازه روایتى دارند.
ایـشـان در مـسـجد جامع گوهرشاد نماز جماعت مى خواندند و با این که نمازشان از همه نمازها طـولانـى تـر بـود در عین حال جمعیت بیشترى به ایشان اقتداء مى کردند, و جدا از لحاظ کمى و کیفى در خراسان اولین نمازجماعت بود.
آن مـرحـوم حـالات عبادى و خضوع و خشوع مخصوصى داشت , وبالاخره در تاریخ 19 ربیع الثانى 1369 هـجـرى قمرى رحلت نمود وپایین پاى حضرت رضا (ع ) درب حرم - مدفون گردید.
آقاى مروج دررحلت ایشان این ماده تاریخ را سروده است : آمد اندوه و سرافکند و پى تاریخ گفت ----- شد نهاوندى مقیم , اندر در سلطان طوس تعدادى از تالیفات آن مرحوم از این قرار است : 1- خزینة الجواهر 2- گلزار اکبرى 3- وسائل العبید 4- راحة الروح 5- انهار النوائب 6- الفوائد الکوفیه 7- رشحة الندى 8- طور سیناء 9- مفرح القلوب 10- البنیان الرفیع 11- الجنة العالیه 12- جنتان مدهامتان 13- جواهر الکلمات 14- عناوین اللمعات 15- الیاقوت الاحمر ((4))
16- انوار المواهب 17- لمعات الانوار علت بازنویسى کتاب کتاب العبقرى الحسان شامل پنج بخش با موضوعات مختلف است , ولى به چند دلیل از دسترسى اکثر مردم به دور مانده است : اول : چاپ این کتاب سنگى است و مطالعه آن براى همه کس ممکن نیست .
دوم : انشاء و شیوه نگارش آن مربوط به چند دهه گذشته است و در زمان ما کمتر مورد توجه قرار گـرفـتـه و حتى گاهى بخاطر عبارات و الفاظفارسى اصیل و عربى نامانوس فهمیدنش مشکل است .
سـوم : بـخـشـهاى مختلف این کتاب جنبه عمومى نداشته و بعضى از آنهاصرفا براى رد شبهات و اشـکـالات دربـاره آن حضرت است و حتى ذکرشان موجب طولانى شدن مباحث و احیانا تشویش بعضى از افکارمى شود.
بنابراین تصمیم گرفتم آنچه را که عمومیت بیشترى دارد نقل کنم .
نکاتى درباره چگونگى نقل قضایا در ایـن جـا لازم مى دانم چند نکته را درباره کیفیت نقل قضایا در این کتاب یعنى برکات حضرت ولى عصر (ع ) یادآور شوم : 1- نسخه اى که مورد استناد و بحث ماست و مطالب را از آن نقل کرده ایم , همین نسخه دو جلدى بزرگ با چاپ سنگى از انتشارات کتاب فروشى دبستانى تهران , مى باشد.
2- قضایاى این کتاب را مؤلف بزرگوار, به چند بخش تقسیم نموده اند:تشرفات , مکاشفات , رؤیاها, تـوسـلات و بخشهاى دیگر, اما خیلى ازقضایا چون داراى دو یا چند جهت بوده اند, مثلا هم ضمن تـوسـلات قـابـل درج بـوده انـد و هم تشرفات , لذا بعضى را در بخش تشرفات و بعضى رادر بخش تـوسـلات و یا غیر آن نقل نموده اند, ولى ما بخاطر آن که ازمهمترین اهدافمان در این جا آن بوده کـه مـولایمان و عنایات و الطافشان را بیشتر محسوس کرده باشیم و ثابت کنیم که در همه جا به مردم توجهات خاص دارند, سعى کرده ایم همیشه در حکایات و قضایا آن جهت محسوستر به حواس ظـاهـرى را نـقل کنیم و به اصطلاح فرد اکمل ومصداق اتم را بگوییم , بلکه بتوانیم از این راه این مطلب را محسوس کنیم که : آن حضرت واقعا دربین ما هستند و در بازارها و محافلمان شرکت مى کنند.
بنابراین اگر حکایتى شامل یک رؤیا و یک تشرف بوده , ما آنرا درتشرفات نقل کرده ایم .
و به همین صورت بقیه حالات , و این باعث شده است که ترتیب آنها نیز عوض شود.
3- کتاب العبقرى الحسان داراى پنج بخش است که جلد اول آن سه بخش وجلد دوم دو بخش , با شماره صفحات مجزا, ولى آنچه که ما نقل کرده ایم مربوط به جلد اول , بخش دوم (المسک الاذفر) و جـلـد دوم , بـخـش اول (الـیـاقوت الاحمر) مى باشد.
و سعى بر این بوده که قضایا و تشرفاتى که درزمان غیبت آن حضرت اتفاق افتاده است , نقل شود, چون قضایاى حین تولد تا زمان شهادت امام حسن عسکرى (ع ) در کتب شرح حالات آن حضرت , زیاد نقل گردیده اند.
4- مـؤلف (ره ) بخاطر آن که کتاب مستند باشد, در ابتداى همه قضایاسند خود را ذکر نموده اند, ولى ما به چند دلیل آنها را ذکر نکرده و فقط به ذکر ناقل قضیه اکتفاء کرده ایم : اولا: ذکر این اسناد براى همه کس مفید نیست و تنها فایده اش براى علماءاعلام و امثال آنان است , بهمین جهت در انتهاى هر قضیه , آدرس حکایت را با ذکر صفحه و سطر درج کرده ایم , بنابراین در صورت نیازمى توان به آن جا مراجعه کرد.
ثـانـیـا: طـولانـى بودن سند آنهم با این کیفیتى که در خیلى از قضایا هست ,غالبا مطلب را از یاد خـوانـنـده اش برده و لااقل بهره او را کمتر مى کند, زیراخواننده تا بخواهد متوجه افرادمذکور در سند و القاب و محاسن ایشان گردد, مطلب از ذهنش خارج مى شود.
5- در ایـن جـا فقط به قضایایى که در رابطه با امام عصر ارواحنا فداه است اکتفا کرده ایم و از نقل حـکـایات و قضایاى دیگرى که در کتاب کم هم نیستند, خوددارى شده است .
ضمنا چند قضیه را هم چون ممکن است در آنها خود حضرت نبوده و یا احتیاج به تفسیر داشته باشند, حذف کرده ایم .
6- کـسـانـى کـه امـام زمان (ع ) را زیارت کرده و یا در عالم مکاشفه و رؤیادیده اند, گروه خاصى نـمـى بـاشـنـد, یعنى از هر دسته و هرگروهى , افرادى در این قضایا سهم دارند, لذا اعمال و نحوه تـشـرف یـا صـحـبـتها و الفاظى که این اشخاص قبل از حکایت و یا در حین جریان و حتى بعد از آن داشته اند, براى ما حجت و ملاک نخواهد بود, مگر آن چه که درصراط مستقیم خاندان عصمت و طهارت (ع ) و شرع مقدس باشد.
7- در نقل قضایا تمام سعى بر آن بوده که آنچه اتفاق افتاده و یا گفته شده به خوانندگان محترم مـنـتقل شود, بهمین جهت الفاظ و عبارات را به زبان ساده و روان امروزى تغییر داده ایم , و احیانا بعضى از توضیحاتى که خارج از اصل قضیه است , حذف نموده ایم , مگر در مواردى که جمله مربوط به معصومین (ع ) باشد, که تا حد امکان سعى کرده ایم آنها را به حال خود نگه داریم , مخصوصا اگر آن کلام حاوى پیغام یا حکم خاصى باشد.
و در عوض آنچه را که احتیاج به توضیح داشته , در پرانتز یاپاورقى , شرح داده ایم .
تقسیم بندى کتاب این کتاب داراى پنج بخش است که توضیحات هر بخش را در اول آن خواهید خواند: بخش اول : تشرفات , که شامل دو قسمت مى باشد: قسمت اول : تشرفاتى که صاحبان آنها در هنگام تشرف امام زمان (ع ) راشناخته اند.
قـسـمـت دوم : تشرفاتى که صاحبان آنها در همان وقت حضرت رانشناخته اند ولى بعدا از قرائنى متوجه شده اند که امام عصر(ع ) را ملاقات کرده اند.
البته حکایاتى که معلوم نیست حضرت در آنها شناخته شده اندیا نه , در همین قسمت آورده شده است .
بخش دوم : مشاهدات و مکاشفات .
بخش سوم : رؤیاهاى صادقه .
بـخش چهارم : تجلیات حضرت , که سعى کرده ایم در این زمینه قضایاى ابتداى زمان غیبت را نقل نکنیم .
بخش پنجم : توسلات .
در ایـن جـا لازم مـى دانم از اساتیدى که مرا راهنمایى و تشویق کرده اند,تشکر نمایم .
همچنین از زحـمـات کـلیه کسانى که در بازنویسى , ویرایش و سایر مسائل فنى این کتاب , مرا یارى کرده اند, قدردانى بعمل آورم .
امـیـدوارم مـولایـمـان حـضرت ولى عصر ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء ایشان و همگى ما را مشمول عنایات خاصه خود قرار دهند.
مشهد مقدس - سید جواد معلم 25 رجب المرجب 1419 هجرى قمرى سالروز شهادت حضرت امام موسى الکاظم (ع )
معرفی چندسایت در مورد امام زمان
_______________________________________________________________
_________________________________
نام مبارک ایشان: «م;ح;م;د» و نام مادرشان - به اختلاف روایات- «نرجس; ریحانه; سوسن; صیقل; حکیمه; مریم» مىباشد.
تاریخ زادروز آن حضرت - نیز به اختلاف - شب جمعه نیمه شعبانسال 255 ه ، یا 8 شعبان سال256 ه . و یا23 رمضان سال 258 هبه نگارش آمده است.
لیکن مشهور آن است که تولد با سعادت آن حضرت در شب جمعه نیمهشعبان سال 255ه واقع شده است. این تاریخ نود هزار و دویست وسى و یک روز(90231) از مبدا هجرت گذشته را نشان مىدهد وبرابر استبا روز پنجشنبه دهم مرداد سال 248(10/5/248) شمسىکه به اتفاق در شهر سامره واقع گردیده است.
کنیه آن حضرت، ابوالقاسم و القاب ایشان: «مهدى، حجهالله;بقیهالله; صاحبالزمان; خلف صالح; منتظر; قائم; خاتم و...»
است (1) .
سید بن طاوس از ابوجعفر قمى نقل کرده است: در شهر قماخترشناسى بود از قوم یهود که در اخترشناسى و حساب نجومبرجستگى و مهارت ویژه داشت، روزى «احمد بن اسحاق» او راحاضر کرد و گفت: در فلان وقت نوزادى به دنیا آمده است، طالع اورا بگیر و میلادش را محاسبه کن، اخترشناس یاد شده طالع مولودرا گرفت و درباره محاسبات نجومى [که از آنها احکام نجوم رااستخراج و استنباط مىکنند] و نظر به عمل آورد، آنگاه رو بهاحمد بن اسحاق کرد و گفت: نمىبینم این فرزند از آن تو باشد،جز این نیست که این مولود یا پیامبر استیا وصى پیامبر، نجومدلالت دارد این نوزاد مالک شرق و غرب گیتى مىشود، مالک خشکى ودریا کوه، صحرا و بیابان، حتى روى زمین هیچکس باقى نمىماند جزاین که به دین او مىگرود و به ولایت او معتقد مىگردد (2) .
1 - در مذاهب یهود، نصارى، مانى، زرتشت و اسلام از انتظارموعودى نجاتدهنده سخن به میان است که او خواهد آمد و همه جهانرا اصلاح خواهد نمود، مثلا یهودیان و مسیحیان چشم به راه رجعتحضرت مسیح(ع) دوختهاند. این سخن برگزیده از کتاب «اشعیاء»باب شصت و یکم است.
در مذاهب یهود، مسیح و زرتشت قبل از ظهور نجاتدهنده نیروهاىبدى ظاهر مىشوند، نزد یهود هجوم یاءجوج و ماءجوج، نزد عیسویاناژدها یا جانور «یوحنایى» و پیامبر کذاب، نزد زرتشتیان«مار ضحاک» که همان «دجال» مسلمانان است.
نزد هر سه ملت نجاتدهنده از دودمان عالى مرتبه خواهد بود، نزدیهودیان و عیسویان از نژاد پادشاه اسرائیل، نزد زرتشتیان«سوشیانس» پسر زرتشت است.
مسلمانان نیز معتقدند انهدام نیروى دجال یا پیامبر کذاب بهدست امام غایب انجام خواهد گرفت که او نیز از اولاد پیامبراسلام(ص) است.
پیروان دین «مانى» نیز معتقدند که «مانى» در آخر زمانظهور خواهد کرد و نام او «خردشهرایزد» است، وقایعى که باظهور او مصادف مىشود، عبارت است از علامات شگفتانگیزى که درآسمان پدید مىآید و دال بر آمدن «خرد شهر ایزد» مىباشد، اودانش را پیش از تکمیل «فرشگرد» به دنیا مىآورد، فرشتگانى ازشرق و غرب به فرمان او فرستاده مىشوند و به همه اهل دنیا پیاممىفرستد، اما اشخاص شرور او را انکار مىکنند (3) .
2 - علامه مجلسى در بحار بابى را ویژه اخبارى ساخته که از طریقکاهنان بر روى الواح و سنگنوشتهها به دست انسان رسیده ومىنویسد:
«چون خبر شکست رستم فرخزاد در جنگ قادسیه به یزدگرد ساسانىفرزند شهریار رسید، وبه او گفته شد رستم کشته و پنجاه هزار ازنیروهاى او از پا درآمدند، یزدگرد اهل خانه، زن و فرزند را بهقصد فرار از مداین خارج کرد و در برابر باب ایوان مداینایستاد و گفت: سلام بر تو اى ایوان اینک از تو روى مىگردانملیکن یا من به تو باز خواهم گشت و یا مردى از فرزندانم. «وراجع الیک، اناء او رجل من ولدى». که هنوز زمان او نزدیکنشده و روزگار او نرسیده است.
سلیمان دیلمى مىگوید: بر امام صادق(ع) وارد و از این مسالهپرسیدم که منظور یزدگرد از این جمله که یا مردى از فرزندانمبه ایوان کسرى باز خواهد گشت، چیست؟
فرمود: او صاحب شما حضرت قائم به امر خداوند عزوجل است کهفرزند ششم از فرزندان من است که از یزدگرد متولد گشته پسفرزند او به شمار مىرود (4) .
گفتنى است که فرار یزدگرد با زن و فرزند چنان که در سخن بالااشاره شده، دلیل آن است که مادر امام زینالعابدین(ع) در نبردقادسیه اسیر نشده چنان که در حالات حضرت سجاد(ع) پیرامون آنتحقیق به عمل آمد.
1 - (فلا اقسم بالخنس الجوار الکنس) (5) سوگند به ستارگانى که باز مىگردند حرکت مىکنند و از دیدهها پنهان مىشوند.»
این ستارگان آیاازثوابت هستند یااز سیارات یاازکهکشانهاى دور یا از دنبالهدارها ویا...؟ اینها همه پرسشهاى پیچیده فراوانى است که هرکداماحتمال مىروند، و اگر نبود تفسیر و تاویل اهل بیت(ع)، امکاندستیابى به تفسیر آنها جدا مشکل بود اگر نگوئیم محال است.
امیرالمؤمنین(ع) با توجه به ویژگیهاى(یادشده) که خداوند بهآنها سوگند یاد کرده است مىفرماید: این ستارگان عبارتند از:
زحل; مشترى; مریخ; زهره و عطارد (6) .
منظور على(ع) سیارات پنجگانه و متداول آن عصر بوده و منافاتىندارد که امروزه ما سیارههاى اورانوس، نپتون و پلوتون را برآنبیفزائیم چنان که این امکان نیز وجود دارد که در آینده سیارهیا سیاراتى کشف و بر آنها اضافه گردند.
علامه طباطبائى(ره) در میان تفسرهایى که بر این آیات بیان شدهاست، این تفسیر را انتخاب کرده که مراد از صفات یادشده عبارتاست از «استقامت»، «رجعت» و «اقامت» سیارات یاد شدهزمانى حرکت متشابه دارند(استقامت) آنگاه برمىگردند و عقبمىروند(رجعت) آنگاه توقف مىکنند و سرانجام به حرکت متشابه خودادامه مسیر مىدهند (7) .
این سرگردانى در حرکتسبب شد منجمان آنها را «متحیره»بنامند لیکن عجیب است جناب علامه با این که در جاى جاى تفسیرگرانسنگ المیزان مىنویسد: هیاءت بطلیموسى باطل است، در اینجاتفسیر آیات مزبور را بر همان اساس باطل قرار داده و سخنان فوقرا به نگارش آورده است.
شایسته است جهت توضیح سخن، ما تفسیر آیات را هم بر اساس هیاءتقدیم (بطلیموس) و هم بر پایه هیاءت جدید بنگاریم.
اما براساس هیاءت بطلیموس: غیر از ماه و خورشید اجرام دیگرىچون زهره، مریخ، مشترى، زحل از سیارههاى درخشان، به شمار رفتهولى برخلاف سایر ستارگان(ثوابت) چشمک نمىزنند. -این امر نشانهنزدیک بودن آنها به زمین است- با این وجود، درخشندگى آنهاگاهى زیاد و گاهى کم مىشود- سیارهها همیشه در نزدیکى«دایرهالبروج» در آسمان دیده مىشوند.
ما چنانچه اجرام یاد شده را در طول چند شب متوالى نظاره کنیم،مىبینیم که مانند خورشید و سایر ستارگان، از شرق طلوع مىکنندو در غرب ناپدید مىشوند، همچنین علاوه بر حرکتشبانهروزى مانندخورشید از ستارگان(ثوابت) عقب مىافتند و به نظر مىرسد که نسبتبه ستارگان داراى یک نوع حرکت از «غرب به شرق» مىباشند، ولىنه تنها رعتحرکت از غرب به شرق آنها با سرعتحرکت از غرب بهشرق خورشید تفاوت دارد، بلکه هر یک از این سیارهها در حرکت از«غرب به شرق» خود داراى سرعتى خاص و متفاوت با سیارات دیگراست.
افزون بر این، سیارات گاهى در مسیر خود حرکتى غیر عادىدارند، از باب نمونه، سیاره بهرام(مریخ) حرکت غیر عادى اووقتى آغاز مىشود که با خورشید در حالت «مقابله» باشد(یعنى1800 درجه اختلاف مسیر داشته باشند). در این حالت طلوع آن باغروب خورشید همزمان است، اگر هنگامى که مریخ نسبتبه خورشیددر حالت مقابله است، آن را براى چند هفته زیر نظر بگیریممىبینیم مریخ ابتداء بهطور عادى در زمینه ستارگان(ثوابت) بهطرف شرق تغییر موقعیت مىدهد(استقامت) ولى پس از چند شب چنینبه نظر مىآید که حرکت از غرب به شرق آن متوقف مىشود(اقامتاول) سپس به مدت چند شب نسبتبه ستارگان در جهت «شرق بهغرب» حرکت مىکند(رجعت، برگشت، قهقراء) و باز پس از چند شبدیگر دوباره ظاهرا متوقف مىشود(اقامت دوم) و آنگاه از نو، بهحرکت معمولى(متشابه) خود از «غرب به شرق» ادامه مىدهد. ازاینرو این نوع حرکت را «حرکت عقبگردى» مىنامند. به هنگامحرکت عقبگردى درخشندگى مریخ بیشتر است. حالتى شبیه مریخ درمورد سایر سیارات نیز مشاهده مىشود.
اما براساس هیاءت جدید(خورشید مرکزى) باید گفت: حرکت واقعىسیارات را نمىتوان از زمین مشاهده کرد، زیرا زمین پیوسته خوددر حرکت است، از اینرو چیزى که در حرکتسیارات شایسته توجهخاص است، رکتبازگشتى(رجعى، قهقرائى) آنهاست، در این حرکتچنین مشاهده مىشود که سیاره در جهتى خلاف جهت عادى خویش حرکتمىکند.
قرنهاى زیاد توجیه حرکتبازگشتى، منجمان را به حیرت افکندهبود، ولى آنان نسبتحیرت و سرگردانى را به سیارات داده و آنهارا «متحیره» مىخواندند تا این که «کوپرنیکوس» آن را توضیحداد:
«فرض کنید که دایره داخلى -در شکل زیر- مدار زمین را به دورخورشید نشان دهد، و دایره بیرونى مدار بهرام را، زمین که بهخورشید نزدیکتر است، تندتر از مریخ حرکت مىکند، فرض کنید کهقسمتبالاى تصویر بخشى از کره آسمان باشد که به منزله زمینهاىبر حرکت مریخ و سیارات به شمار آید».
بنابراین: هنگامى که زمین در مکان 1- است، مریخ در مکان 1بر کره آسمان دیده مىشود، چند هفته بعد زمین و مریخ هر دو درمدارهایشان جابجا شدهاند، اینک مریخ در نقطه 2 است. وقتى کهزمین از نقاط3 و 4 مىگذرد، خطى که حرکت مریخ را بر کره آسماننشان مىدهد، حرکتبازگشتى سیاره را توجیه مىکند.
در این شکل زمین که از مریخ به خورشید نزدیکتر است، تندتر ازمریخ حرکت مىکند (زمین یک دور کامل را در 365 روز مىپیماید ومریخ در687 روز) در نقطه 1، مریخ بر زمین پیشى دارد و حرکتآن مستقیم(از غرب به شرق) است، در نقطه 4، زمین از مریخ جلوافتاده و حرکت مریخ بازگشتى(رجعى، قهقرائى) به نظر مىرسد (8) .
در ذیل آیات مزبور روایات فراوانى به چشم مىخورد که در آنهابه روشنى از حضرت مهدى(ع) سخن به میان آمده است و اگر نبودتاءویل معصوم(ع)، کسى را یاراى تطبیق بر آن وجود مبارکنمىبود.
1- بحارالانوار: ج51، ص 2،15،16،23،24،28،95، نشر مکتبه اسلامیه.
2- همان، ص23.
3- زندهوهومن یسن، صادق هدایت، ص24، 25 چاپ چهارم،تهران 1344ش.
4- بحار: ج51، ص 164.
5- تکویر: 15،16.
6- نورالثقلین، مجمعالبیان و المیزان، ذیل آیه.
7- المیزان، ذیل آیه.
8- حرکت اختران، تالیف و تدریس نگارنده در موسسه پژوهشهاى فلکى و نجومى، قم.
یا اباصالح المهدی ادرکنی
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویى چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویى؟!
به کسى جمال خود را ننمودهیى و بینم همه جا به هر زبانى، بود از تو گفت و گویى!
غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم تو بِبُر سر از تنِ من، بِبَر از میانه، گویى!
به ره تو بس که نالم، زغم تو بس که مویم شدهام زناله، نالى، شدهام زمویه، مویى
همه خوشدل این که مطرب بزند به تار، چنگى من از آن خوشم که چنگى بزنم به تار مویى!
چه شود که راه یابد سوى آب، تشنه کامى چه شود که کام جوید زلب تو، کامجویى؟
شود این که از ترحّم، دمى اى سحاب رحمت! من خشک لب هم آخر زتو تر کنم گلویى؟!
بشکست اگر دل من، به فداى چشم مستت! سر خمّ مى سلامت، شکند اگر سبویى
همه موسم تفرّج، به چمن روند و صحرا تو قدم به چشم من نه، بنشین کنار جویى!
نه به باغ ره دهندم، که گلى به کام بویم نه دماغ این که از گل شنوم به کام، بویى
زچه شیخ پاکدامن، سوى مسجدم بخواند؟! رخ شیخ و سجدهگاهى، سرما و خاک کویى
بنموده تیره روزم، ستم سیاه چشمى بنموده مو سپیدم، صنم سپیدرویى!
نظرى به سوىِ (رضوانىِ) دردمند مسکین که به جز درت، امیدش نبود به هیچ سویى
اگر دعاکنیم اوخواهد آمد(ان شاءالله)
____________________________________________________________
______________________________